وقت تفریح
اینجا همه چی پیدا میشه 
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان وقت تفریح و آدرس tafrihkade.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





لینک های مفید

 در یک اقدام خودجوش تو پلی استیشن
خودم تیم ملی ایران رو برداشتم
تیم مقابلمم اسرائیل برداشتم.
و برای حمایت از مردم فلسطین جلوی اسرائیل بازی نکردم.
بعدشم پل استیشنو خاموش کردم.
خیلی با این کار خودم حال کردم!

[ پنج شنبه 2 شهريور 1391برچسب:, ] [ 11:5 ] [ keivan ]

 اين قضيه مربوط به همين امروز و همين لحظه هم در جريانه:
امروز گوشي دوستم رو بدون اين که بفهمه برداشتم و اسمم رو از " سامان " به " همراه اول " تغيير دادم. بعد با گوشي خودم اين پيامک رو براش فرستادم:
" مشترک گرامي، ضمن عرض تبريک به مناسبت فرا رسيدن عيد سعيد فطر و آرزوي قبولي طاعات و عبادات
شما، به عرض ميرساند شما در قرعه کشي همراه اول به مناسبت عيد سعيد فطر، برنده يک دستگاه خودروي پرايد شده ايد. ضمن عرض تبريک لطفا جهت دريافت جايزه عدد 12345678910 را به همين شماره بفرستيد.
هيچکس تنها نيست. همراه اول ".
الان2 ساعته که دوستم عدد "12345678910" رو داره برام میفرسته و من هر دفعه بهش جواب میدم:
" مشترک گرامی کد ارسالی شما صحیح نمیباشد.لطفا مجددا ارسال فرمائید"
=)))
امتحان کنید خیلی حال میده

[ پنج شنبه 2 شهريور 1391برچسب:, ] [ 10:2 ] [ keivan ]

 یه بار همه ی داییم ها و خاله هام و همسراشون و بچه هاشون همه و همه خونه ی پدربزرگم جمع شده بودیم.شب تا دیر وقت بیدار بودیم و بعد از اون چون همه خسته بودند هرکس یک طرف سالن خوابید.شب من خوابم نبرد و یه فکر ترولی به سرم زد.رفتم گوشی های همه رو از توی کیف هاشون و شلوارهاشون برداشتم.حدود15 تا گوشی شد.ساعت همه گوشی ها رو با هم یکی کردم و ساعت زنگدار همه گوشی ها رو واسه ساعت 4 صبح تنظیم کردم.هرکدوم از گوشی ها رو یه گوشه ی سالون انداختم و با خیال راحت رفتم خودمو به خواب زدم و منتظر شدم.شاید باورتون نشه ساعت 4 که شد 15 تا گوشی با زنگ های مختلف شروع کرد به زنگ زدن طوری که انگار یه سمفونی بزرگ در قب لوس آنجلس شروع نواختن کرده.همه مثل جن زده ها از وحشت نشسته بودند و بهم نگاه می کردند!و در اون لحظه من به این پی بردم که واقعا" من دارم توی این مملکت حروم میشم.باید برم دانشگاه های خارج.این جا فایده نداره.هیچکس قدر این هوش منو نمی دونه!

 


[ چهار شنبه 1 شهريور 1391برچسب:, ] [ 13:11 ] [ keivan ]

 سر شب لپتاپ رو خاموش کردم رفتم نشستم تو پذیرایی در جوار خانواده
5 دقیقه اول خونواده :o
5 دقیقه دوم خونواده :|
1 دقیقه بعد مامانم : لپتاپت سوخته ؟
من : نه
3 دقیقه بعد بابام : اینترنتت شارژش تموم شد ؟
من : نه
اندکی بعد بابام : چی شده حالت خوب نیست؟
من : نه چطور ؟
یذره بعد مامانم : تو چته ؟ چرا سرت تو لپتاپ نیست ؟
من : خب گفتم یکم بیام پیش شما بشینم
بابام : مطمئنی طوری نشده ؟
مامانم : خب بگو چرا اینجوری میکنی آخه ؟
مرد پسرت معتاد شده.....
من : :0
بابام : زد تو گوشم.
هیچی دیگه پا شدم اومدم لپتاپ رو روشن کردم :|
داستان داریم ما با بابا مامانمون....والا

[ سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, ] [ 19:1 ] [ keivan ]

 توی پارک قدم می زدم یه بچه 3 یا 4 ساله دستاشو پشتش گره زده بود تند را میرفت مامانشم پشت سرش هی می گفت امیر محمد صبر کن وایسا کارت دارم.... یه دفه وایساد داد زد : اه... مامان ولم کن دیگه منم مشکلات خاص خودمو دارم!!

 
 
شمام بچگی تو دستشویی دور مورچه ها آب می ریختین زندانی شن
بعد نجاتشون می دادین ک قدر زندگیشون و بهتر بدونن؟
شمام هنوز این کارو می کنین؟
 
من از سوسک میترسم فامبلامون منو سوژه قرار میدادن میگفتن:پشت گردنت سوسکه. منم از ترس داد میزدم . یبار واقعا سوسک اومد پشت گردنم هرچی فامیلام گفتن که سوسک پشت گردنته باور نمیکردم تا اینکه سایه ی سوسکه رو روز زمین دیدیم رنگم از شیر سفید تر شد انگار داخل بدنم زلزله ی 600ریشتری رخ داده بودخدا شکر که فامیلام سوسکو از گردنم برداشتند

 

[ سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, ] [ 14:47 ] [ keivan ]

 بر اساس یک داستان واقعی:
یک بار سر کلاس بکی از بد ترین معلمام(کی میزد دهن دماغو ادمو خونی میکرد)گوشیم با اهنگ(گوشی ور دار که با هات کار دارم کاردارم) زنگ خورد در همون لحظه عزراعیلو با دو تا چشام دیدیم خدا رو شکر که زنگ خورد و سریع فرار کردم.

[ جمعه 20 مرداد 1391برچسب:, ] [ 17:45 ] [ keivan ]

 من از سوسک میترسم فامبلامون منو سوژه قرار میدادن میگفتن:پشت گردنت سوسکه. منم از ترس داد میزدم . یبار واقعا سوسک اومد پشت گردنم هرچی فامیلام گفتن که سوسک پشت گردنته باور نمیکردم تا اینکه سایه ی سوسکه رو روز زمین دیدیم رنگم از شیر سفید تر شد انگار داخل بدنم زلزله ی 600ریشتری رخ داده بودخدا شکر که فامیلام سوسکو از گردنم برداشتند

[ پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:, ] [ 16:56 ] [ keivan ]

 دیشب تو فینال ک امید نوروزی
در تایم دوم تونست
حریفشو خاک کنه
من خوشحال شدم و هورا ا ا ا ا و جیغ و داد و...
دیدم دختربچه همسایمون ک خونمون بود هم داره بالا پایین میپره و میگه استقلااااال استقلاااااال
مامانشم داره قربون صدقه دخترش میره و میگه میترا انقد ب ورزش علاقه داره
مامان منم میگفت
ماشاا... ماشاا...
من =-|

[ سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, ] [ 18:14 ] [ keivan ]

 آقا فقط خواهشا مسخرم نکنین : ما بچه بودیم 8 سالمون بود خیلی از آمریکا میترسیدیدم اینم شده بود نقطه ضعفمون داییم بهم میگفت اگر اینکارو نکنی آمریکا حمله میکنه ها ! خلاصه یه روز تو حیاط خونمون بودم دیدم تو آسمون دود بلند شده درو باز کردم ما یه جایی زندگی میکنیم که 2 کیلومتر اونورتر سپاه است و دکل نگهبانی دارن من فکر کردم آمریکا بمب زده نگهبان دکل مرده ، چشمتون روز بد نبینه دروغ نمیگم شروع کردم تو کوچه جیغ زدن وااای آمریکا حمله کرد زدم زیر گریه ! بچه هایی که تو کوچه بودن جیغ کشیدن فرار کردن تو خونه هاشون آقا انگار واقعا حمله کرده بود مامانم زود اومد منو برد خونه ظهر که بابام اومد فکر کردن من جن زده شدم رفتن برام دعا گرفتن !!!!

[ سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, ] [ 18:11 ] [ keivan ]

 یه بار تو سال سوم دبیرستان بودیم.رفته بودیم زیر زمین مدرسه برنامه داشتن واسه دهه فجر.حساب کن نزدیک 300 نفر نشسته بودن.بعد یه هو معاون پرورشیمون چند نفرو صدا کرد گفت بیان واسه مسابقه.بعد یکیشون مثل اینکه خودش اومده بود و معاون نگفته بود که تو هم بیا.به جون خودم جلوی 300 نفر پشت بلندگو گفت:کی به تو گفت بیای برو گمشو....بعد یه دونه بهش زد جلوی همه......
من کنار رفیقم بودم خدا وکیلی از خنده از چششامون اشک میومد.نفس نمیتونستیم بکشیم....بعد یه مدت رفیقم گفت یادته اون ماجرارو...گفتم آره، چه طور؟ گفت: اونروزی از شدت خنده من نتونستم جلوی خودمو بگیرم، خودمو خیس کردم.......

[ یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:, ] [ 1:5 ] [ keivan ]

 این یه خاطره واقعیه :
آقا ما پارسال یه معلم داشتیم آقای عل .. ر
تو کلاس این بنده خدا موشک مینداختیم داد میزدیم طوری که هر هفته مدیر بنده خدا میومد بالا با گریه از ما خواهش میکرد خودتونو کنترل کنید !!! حتی قول داد که از نمره انضباط همه 2 نمره کم میکنه ( که نکرد ) . آخر سال جلسه آخر کلاس پیشدستی ها یکبار مصرف و موشک آماده کردیم آقا چشمتون روز بد نبینه هم این بنده خدا اومد تو کلاس شروع کردیم پرتاپ کردن تو صورتش هیچی هم نمیگفت خیلی مظلوم بود یکسره تهدید میکرد ( آقا نمره کم میکنما !!) اما کم نمیکرد بعد آخر زنگ داشت دیوونه میشد یه فریاد بلند سر کلاس کشید همون موقع یکی از بچه ها با توپ زد تو سرش آقا کلاس ترکید !!!!! معلمه رفت امسال هم خبر دادن رفته از مدرسه !!!!!

[ یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:, ] [ 1:1 ] [ keivan ]

 تجربه به من ثابت کرده هرچی مطب یه خانوم دکتر دندونپزشک شیکتر باشه و خودش هم هرچه زیباتر و باکلاس تر باشه و ملیحتر لبخند بزنه وحشیانه تر کارشو انجام میده...ایندفه میخام برم پیش یه دکتره مرده و کچله و چاقه ومطبشم دربو داغونه.

[ پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:, ] [ 1:24 ] [ keivan ]

 ميخواستم جاروبرقي بكشم و در حينش آهنگم بگوشم!
ام پي 3 مو روشن كردم شروع كردم با جديت تمام جارو كشيدن
بعد 5 دقيقه مامانم زد رو شونم ديدم اينجوري :| نگام ميكنه
هدفونو در آوردم گفتم ، جانم مامان !
گفت جارو خاموشه

[ سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, ] [ 18:56 ] [ keivan ]

 دوران راهنمایی
یه معلم بد اخلاق
داشتیم که ازش خیلی میترسیدیم
یه روز تصمیم گرفتم حالشو بگیرم
رفتم پودر گچ پای تخته سیاهو برداشتم و یه ضربدر کشیدم رو صندلیش گه اومد نشست روش و یه ضربدر افتاد رو شلوار سیاهش
وقتی تو کلاس راه میرفت بچه ها خندشون میگرفت که یهو عصبانی شد و چشمتون روز بد نبینه؛؛؛

[ سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, ] [ 14:21 ] [ keivan ]

 بعد دو سال رفتم خونه دوستم.داشتیم فیلم میدیدم.بهنوش بختیاری بازی میکرد،گفتم اینا که دماغشونو عمل میکنن خرهستنا،خداداده دیگه شما چرادس میزنید.دیدم دوستم سرخ شد.
.
.
پنج دقیقه بعد دیدم مامانشو خواهرشو نامزدش از بازار اومدن.
اول خواهرش اومد،بعدنامزدش،بعد مامانش...با چسب رو دماغه هرسه تاشون.
آخه یکی نیس به من بگه مگه ته فوضولی که ملت دماغ عمل میکنن یا نه.

[ دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:, ] [ 18:27 ] [ keivan ]
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

وبلاگی بسی دیدنی ، شنیدنی ، خواندنی ، تعریف کردنی و.... خلاصه .....
امکانات وب

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 39
بازدید ماه : 1474
بازدید کل : 64867
تعداد مطالب : 321
تعداد نظرات : 395
تعداد آنلاین : 1



Online User